امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

نمی دانم...

نمی دانم ... نمی دانم چشمانت با من چه میکند فقط وقتی که نگاهم میکنی ... چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد که حس میکنم چقدر زیباست فدا شدن برای چشمهایی که تمام دنیاست... ...
17 آذر 1391

دنیای این روزای ما

  بهداد عزیزم، گل پسرم   امیدوارم که همینطور که این روزها غبراق و سلامت و شاد و شنگولی همیشه همینطور باشی و تمام مدت شاد و سر حال باشی. روزهای یکسال و یکماه و هفت هشت روزگیت رو داری پشت سر میگذاری. هفته پیش که بردمت پیش دکتر شابزاز کلی ازت تعریف کرد و به ما خستگی نباشید گفت. ما شاالله قدت خیلی از نرمال بلندتر شده و دکتر هم تعجب کرد. از پارسال تا حالا بیست و هفت سانتی متر به قدت اضافه شده. وزن و دور سرت هم در حد نرمال بود و تمام دلشوره و نگرانی های من از رشدت برطرف شد و دکتر کلی بهم امیدواری داد. خدا رو شکر الان از وقتیکه از تهران برگشتیم این یک هفته خورد و خوراکت...
16 آذر 1391

دود تمیز

بهداد جون جونی سلام امروز چهارشنبه پانزدهم آذر سال ١٣٩١ هست . چند روزی هست که هوای تهران خیلی آلوده شده و وضعیت هوا در درجه هشدار هست. سه روز آخر هفته رو تمام مدارس و دانشگاهها و ادارات تعطیل شدندکه یه کم تردد ماشین ها کمتر بشه و هوا یه کم از آلودگیش کم بشه. متاسفانه بابا جون اینا رو نتونستیم که راضی کنیم که این چند روز رو که هوای تهران آلوده هست رو راهی کنیم که بیایند پیش ما . عوضش اگه تهران هوای آلوده داره و دود سمی و کثیف توی فضاش پخشه. ما هر روز اینجا دود تمیز داریم. دود تمیز همون مه هست. نمیدونی که این دو سه روزه وقتی اول صبح می شه و پنجره رو باز می کنیم. تا کف زمین مه هست و حتی توی حیاط هم معلوم نی...
15 آذر 1391

بهشت گیلان:ماسال

  سلام بهداد جانم قول گزارش پیک نیک اولاسا بلانکا رو برات داده بودم و حالا اومدم که برات بنویسم. جمعه دو هفته پیش رفته بودیم ماسال. صبح جمعه ساعت شش و نیم صبح از خواب بیدار شدی که به به بخوری و بعدش دیگه نخوابیدی. بهت گفتم چیه ؟ فهمیدی که امروز جمعه هست و باید صبح زود از خواب پاشی؟ کاری که تمام بچه ها روزهای جمعه میکنند و خودم هم یکیش. از روی تختت بلندت کردم و گذاشتمت وسط خودمون که کنار هم بخوابیم اما اینقدر ورجه و وووررجه کردی که خواب از سر ما هم پرید و دیگه وقتی که به بیرون نگاه کردیم آسمون بعد از چند روز بارون شدید، صاف و آبی شده بود و این هوا جون میداد برای کوه رفتن . به بابایی گفتم که اگه الان تهران بودیم میرفتیم کوه . ی...
15 آذر 1391

آی بازی بازی بازی

  آی بازی بازی بازی دارم میرم به بازی   بازی قایم موشک با پیشی ناز کوچک   چشم میذارم همیشه تا پیشی قایم بشه   پیشی جونم قشنگه کوچیک اما زرنگه   قایم میشه زیر تخت یا میره روی درخت   هرجا بره پیشی جون زودی میادش بیرون   چونکه منو دوست داره تنهام نمیگُـــــــــذاره       ...
14 آذر 1391

400 روزگی بهدادم

نمیدانم چرا !؟ میان این همه آدم... فقط به تو پیله کرده ام شاید فقط با تو پروانه می شوم...   چهار صد روزگیت مبارک عزیز دلم   پسر عزیزم. گل قشنگم عزیز مامان هستی مامان چهار صد روزه که قدم به خونه و زندگیمون گذاشتی نمیدونی که چه قد وجودت توی خونه و زندگیمون با برکت  و قشنگه تمام لحظه ها و روزهای زندگیمون با وجود تو رویایی و به یاد موندنی شده. تمام لحظه های با تو بودن برامون شیرین و دوست داشتنیه وقتی که تمام مدت با خودت و ما حرف می زنی و دد ، دو دو می کنی نمیدونی که از دیدن روی ماهت تو دل ما چه قندی آب می شه. روزها ...
13 آذر 1391

دریاب

  به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند . به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند . به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود، و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد . من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که : آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند، و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند، گریه می کنم . به افراد دور و بر خود فکر کن ... کسانی که بیش از همه دوستشان داری، فرصت را برای ط...
11 آذر 1391

بهدادی و اصفهان

  گزارش سفر بهدادی به اصفهان     برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب تشریف بیاورید.  بهداد جانم! خوبی گلم؟ هفته پیش بعد از مدتها دوری از دوستای صمیمی مون به اصفهان رفتیم و اونجا همه دوستامون رو دیدیم و همه روز پنجشنبه و جمعه خودشون رو به اصفهان رسوندند که دو سه روز تعطیلی تاسوعا و عاشورا رو دور هم باشیم. این اولین تاسوعا عاشورای عمرم بودکه توی شهر خودم نبودم و توی مراسم های قشنگ سینه زنی و دسته نبودم. البته روز تاسوعا همگی رفتیم خیابون تا دسته ببینیم اما دسته ها و مراسم شهر خودمون یه چیز دیگه هست اونم سمت خیابون دولت و اختیاریه که محله های قدیمی هستند و خیلی مراسم هاشون با شکوه هست و ...
10 آذر 1391

به یاد دوست...

  سلام بهدادم یه روزایی توی زندگی هست که وقتی که یادش میوفتی قابل فراموش شدن نیست. خیلی سعی کردم که وبت همش شاد باشه و از غم و غصه توش خبری نباشه. اما نتونستم و نشد. این زندگی یه واقعیتهایی هم داره که نمیشه نادیده گرفته بشه و ازشون چشم پوشی کرد مامانی یه دوست و همکار خیلی خوب داشت که از ابتدای بچگی دچار ناراحتی قلبی بود دوبار عمل شده بود و در تمام زندگیش نباید که خیلی استرس و ناراحتی بهش وارد میشد  که ناراحتی قلبی اش عود نکنه. اما شنیدم که روز عاشورا داخل مسجد موقع عزاداری غش می کنه و چند ساعت هم به آی سی یوی  بیمارستان میره و بعدش مرخص می شه. اما شنیدم که چند ساعت بعد در منزل...
9 آذر 1391

سیزده ماهگی

  تولد تولد تولدت مبارک   12+1 ماهگیت مبارک گل پسرم سیزده تا شمع برای سیزده ماهگی بهداد عزیزم   دوستت داریم  و از صمیم قلب از خدای مهربون بهترینها رو برات آرزو مندیم مامان و بابا ...
7 آذر 1391